دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران در 11000 گزی باختر مرکز بخش، کنار رود خانه سیاه آب. دارای 89 تن سکنه. سردسیر. مالاریائی. آب آن از قنات. محصولات آن غلات، بنشن، پنبه، چغندر قند، قلمستان. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق لم آباد می توان ماشین برد. محل قشلاق چند خانوار ازایل میش مست است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12)
دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران در 11000 گزی باختر مرکز بخش، کنار رود خانه سیاه آب. دارای 89 تن سکنه. سردسیر. مالاریائی. آب آن از قنات. محصولات آن غلات، بنشن، پنبه، چغندر قند، قلمستان. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق لم آباد می توان ماشین برد. محل قشلاق چند خانوار ازایل میش مست است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در یک هزارگزی خاور تربت جام و یک هزارگزی شمال اتومبیل رو قلعۀ حمام قرار دارد. جلگه ای و معتدل است. سکنۀ آن 114 تن شیعه و حنفی و فارسی زبانند. آب آن از قنات است. محصول آن غلات، تریاک، بنشن، و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در یک هزارگزی خاور تربت جام و یک هزارگزی شمال اتومبیل رو قلعۀ حمام قرار دارد. جلگه ای و معتدل است. سکنۀ آن 114 تن شیعه و حنفی و فارسی زبانند. آب آن از قنات است. محصول آن غلات، تریاک، بنشن، و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیّه، دارای 275 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیّه، دارای 275 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
بقول اصطخری نام قدیم قلعۀ سعیدآباد در رامجرد از کورۀ اصطخر فارس است. (اصطخری ص 117). و نسخه بدل آن اسفیدباذ، اسفندیاد و در گیهان نامه قلعۀ سپید آمده. رجوع به تاریخ سیستان حاشیۀ 1 ص 230 شود
بقول اصطخری نام قدیم قلعۀ سعیدآباد در رامجرد از کورۀ اصطخر فارس است. (اصطخری ص 117). و نسخه بدل آن اسفیدباذ، اسفندیاد و در گیهان نامه قلعۀ سپید آمده. رجوع به تاریخ سیستان حاشیۀ 1 ص 230 شود
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نایین که در 23 هزارگزی جنوب نایین و پنج هزارگزی نایین به ارجوغ واقع است. محلی جلگه، معتدل و دارای 60 تن سکنه میباشد. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه ده ماشین رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) ، اشناق بعیر، بازایستانیدن شتر را به کشیدن مهار چنان که پس گردن شتربه پیش پالان چسبد یا بلند کردن سر را در وقتی که بروی نشسته باشد. (منتهی الارب). در حال سوار بودن بر شتر، کشیدن مهار و بلند کردن سر آن را. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق بعیر، بلند کردن شتر سر را. لازم و متعدی است و آن از نوادر است. (از اقرب الموارد). بازایستادن شتر از کشیدن مهار وقتی سوار بر آن است (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) .بلند کردن شتر سر را. بالا آوردن شتر سر را. (از المنجد)، اشناق بر کسی، ستم کردن بر وی. (منتهی الارب). تطاول بر کسی. (از المنجد)، اشناق کسی، دیت جراحت گرفتن. (منتهی الارب). ارش (دیت، رشوت) گرفتن. (از المنجد)، واجب شدن دیت جراحت (از اضداد است). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واجب شدن ارش (دیت) بر کسی. (از المنجد)، سر دروا کردن شتر، به میخ بلند آویختن مشک را. (منتهی الارب)، اشناق چیزی را، آویختن آنرا. (از المنجد)، اشناق گوسفند خود به گوسفند کسی، افزودن بدان. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق دست به گردن، حلقه کردن دست در آن. (از المنجد)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نایین که در 23 هزارگزی جنوب نایین و پنج هزارگزی نایین به ارجوغ واقع است. محلی جلگه، معتدل و دارای 60 تن سکنه میباشد. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه ده ماشین رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) ، اشناق بعیر، بازایستانیدن شتر را به کشیدن مهار چنان که پس گردن شتربه پیش پالان چسبد یا بلند کردن سر را در وقتی که بروی نشسته باشد. (منتهی الارب). در حال سوار بودن بر شتر، کشیدن مهار و بلند کردن سر آن را. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق بعیر، بلند کردن شتر سر را. لازم و متعدی است و آن از نوادر است. (از اقرب الموارد). بازایستادن شتر از کشیدن مهار وقتی سوار بر آن است (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) .بلند کردن شتر سر را. بالا آوردن شتر سر را. (از المنجد)، اشناق بر کسی، ستم کردن بر وی. (منتهی الارب). تطاول بر کسی. (از المنجد)، اشناق کسی، دیت جراحت گرفتن. (منتهی الارب). اَرْش (دیت، رشوت) گرفتن. (از المنجد)، واجب شدن دیت جراحت (از اضداد است). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واجب شدن اَرْش (دیت) بر کسی. (از المنجد)، سر دروا کردن شتر، به میخ بلند آویختن مشک را. (منتهی الارب)، اشناق چیزی را، آویختن آنرا. (از المنجد)، اشناق گوسفند خود به گوسفند کسی، افزودن بدان. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق دست به گردن، حلقه کردن دست در آن. (از المنجد)
از آبادیهای فارس است که در پانزده فرسخی آباده قرار دارد. نام قدیمی آن برک بر وزن فلک بود. پیش از آبادی بیابانی خوفناک بود و چون آبادی و امنیت یافت امن آباد نام گرفت. (از فارسنامۀ ناصری)
از آبادیهای فارس است که در پانزده فرسخی آباده قرار دارد. نام قدیمی آن برک بر وزن فلک بود. پیش از آبادی بیابانی خوفناک بود و چون آبادی و امنیت یافت امن آباد نام گرفت. (از فارسنامۀ ناصری)
نام قدیمی سبزوار بزعم مؤلف تاریخ بیهق، و آن منسوب به ساسان بن بهمن است. در تاریخ بیهق آمده: چون ساسان دید که پدرش جنینی را بر وی اختیار کرد او برخاست و گوسفندکی چندخرید و به ناحیت بیهق آمد و آنجا که ساسان قاریز است که ساسقاریز نویسند نزول کرد، و آن کاریز بفرمود تا براندند. پس گوسفندان اینجا آورد که قصبۀ ساسان آباد است که امروز سبزوار نویسند. پس به حدود یوزکند ترکستان رفت که آن را اوزجند خوانند و آنجا دیهی بناکرد که آن را سبزوار (سابزوار) خوانند و اصل آن هم ساسان آباد است و امروز [نیمۀ دوم قرن ششم معمور و مسکون است. (تاریخ بیهق چ احمد بهمنیار ص 40 و 41)
نام قدیمی سبزوار بزعم مؤلف تاریخ بیهق، و آن منسوب به ساسان بن بهمن است. در تاریخ بیهق آمده: چون ساسان دید که پدرش جنینی را بر وی اختیار کرد او برخاست و گوسفندکی چندخرید و به ناحیت بیهق آمد و آنجا که ساسان قاریز است که ساسقاریز نویسند نزول کرد، و آن کاریز بفرمود تا براندند. پس گوسفندان اینجا آورد که قصبۀ ساسان آباد است که امروز سبزوار نویسند. پس به حدود یوزکند ترکستان رفت که آن را اوزجند خوانند و آنجا دیهی بناکرد که آن را سبزوار (سابزوار) خوانند و اصل آن هم ساسان آباد است و امروز [نیمۀ دوم قرن ششم معمور و مسکون است. (تاریخ بیهق چ احمد بهمنیار ص 40 و 41)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد در یکهزارگزی شمال باختری نورآباد کنار خاوری راه شوسۀ خرم آباد به هرسین کرمانشاه. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 150 تن شیعه هستند که به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار و رود بادآور تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، توتون، لبنیات و پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنان آن از طایفۀ نورعلی هستند و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد در یکهزارگزی شمال باختری نورآباد کنار خاوری راه شوسۀ خرم آباد به هرسین کرمانشاه. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 150 تن شیعه هستند که به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه سار و رود بادآور تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، توتون، لبنیات و پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنان آن از طایفۀ نورعلی هستند و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
محل بی بیمی و بی خطری. جای امن وآسایش. موضع امن و راحت. (فرهنگ فارسی معین). مقام امن. (شرفنامه). جای امن. (مؤید الفضلا). جای امن و آباد. در عنصر دانش محل امن بهشت و کعبه. البته به معنی معمورۀ ایمن از عالم از قبیل خرم آباد پس ترکیب محمول بر قلب و آباد به معنی معموره باشد. (از آنندراج). جای امن و جای سلامت. (ناظم الاطباء) : نبود اعتمادش بر آن مرز و بوم که هست ایمن آباد رومی بروم. نظامی. خردمند را خوبی از داد اوست پناه خدا ایمن آباد اوست. نظامی
محل بی بیمی و بی خطری. جای امن وآسایش. موضع امن و راحت. (فرهنگ فارسی معین). مقام امن. (شرفنامه). جای امن. (مؤید الفضلا). جای امن و آباد. در عنصر دانش محل امن بهشت و کعبه. البته به معنی معمورۀ ایمن از عالم از قبیل خرم آباد پس ترکیب محمول بر قلب و آباد به معنی معموره باشد. (از آنندراج). جای امن و جای سلامت. (ناظم الاطباء) : نبود اعتمادش بر آن مرز و بوم که هست ایمن آباد رومی بروم. نظامی. خردمند را خوبی از داد اوست پناه خدا ایمن آباد اوست. نظامی
دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد با 130 تن سکنه. محصول آن غلات، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، نوعی پیچ (گل). (از یادداشت مؤلف). و رجوع به پیچ شود
دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد با 130 تن سکنه. محصول آن غلات، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، نوعی پیچ (گل). (از یادداشت مؤلف). و رجوع به پیچ شود
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 54 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 20 هزارگزی اراک. کوهستانی و سردسیر است و 1205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و بنشن و انگورو میوه و چغندرقند و شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیبافی است. مزرعۀ گنداب جزء این ده است و آثار بناهای قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 54 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 20 هزارگزی اراک. کوهستانی و سردسیر است و 1205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و بنشن و انگورو میوه و چغندرقند و شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیبافی است. مزرعۀ گنداب جزء این ده است و آثار بناهای قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)